english
EN

قهوه‌خانه و فرهنگ قهوه‌خانه‌ای

در هتل سنتی اصفهان، مجموعه‌ای از داستان‌های دست‌نویس و روایت‌های تاریخی از اوایل دوران صفوی تا اواخر قاجار با دقت توسط تیم هتل گردآوری و نوشته شده است. این داستان‌ها سپس در اختیار یک هنرمند تصویرساز قرار گرفت تا با الهام از این روایت‌ها، تجسمی بصری از گذشته را خلق کند.
هنر تصویرسازی، هنری است که در آن هنرمند با استفاده از قلم، رنگ و تخیل خود، مفاهیم و صحنه‌ها را از دنیای کلمات به دنیای تصویر منتقل می‌کند. هنرمند ما، پس از مطالعه دقیق این داستان‌ها، آنچه را که در ذهنش شکل گرفته بود به تصویر کشید و با دقت و ظرافت، لحظات مهم و تاثیرگذار تاریخ را زنده کرد.این تابلوهای نقاشی که اکنون در پذیرش هتل قرار دارند، چیزی فراتر از نقاشی‌های معمولی هستند؛ هر تابلو، تجسمی از روح داستان‌هاست و همچون پنجره‌هایی به دوران‌های گذشته، روایتگر لحظات و رویدادهای سرنوشت‌ساز تاریخ ایران است.

قهوه‌خانه و فرهنگ قهوه‌خانه‌ای

دست کم از چهارصد سال پیش به این سو که اصفهان بعنوان پایتخت صفویان جایگاه ویژه ای میان سایر شهرهای ایران پیدا کرد، پیدایش مکانهایی برای تجمع و تفریح مردم شهر گزارش شده است. این مکان ها که قهوه خانه نامیده می شده اند خیلی زود تبدیل به پاتوق اصلی مردم اصفهان شد. پاتوقهایی که از نوشیدن چای و قهوه تا تماشای نقالی و شاهنامه خوانی و تبلیغات حکومت وقت، همه و همه در این مکان صورت می گرفت. شاردن سیاح فرانسوی ضمن معرفی بازارهای میدان نقش جهان به دسته ای از این قهوه خانه های اشاره می کند:«…پس از آن بازار چپق سازان است که محله اش تا نزدیک بازار شاه امتداد دارد؛ و در آن حدود جائی است که وسیع ترین و بهترین قهوه خانه های پایتخت در آن واقعند. قهوه خانه ها عموما تالارهای وسیعی می باشند که صفّه ها و نیمکتهایی همانند میز کار در آنها نهاده شده که برای نشستن بسیار متناسب است…». نام برخی از این قهوه خانه های صفوی در تاریخ ذکر شده است. قهوه خانه بابا فراش، قهوه خانه حاج یوسف قهوه چی، قهوه خانه طوفان که به سبب جوانی که آنرا اداره می کرده و نامش طوفان بوده، به این نام خوانده می شده است. برخی از این قهوه خانه ها آنقدر در شهر مشهور و معتبر بوده اند که شخص شاه هم گاهی به آنها گذری می کرده است. مثلا قهوه خانه عرب که در اطراف میدان نقش جهان قرار داشته و در تذکره نصرآبادی درباره آن چنین داستانی روایت شده:«… روزی شاه عباس وارد قهوه خانه شد و ملاشکوهی همدانی خوشنویس نستعلیق در قهوه خانه بود. از ملا شکوهی پرسید تو چکاره ای؟ جواب داد شاعرم. شعر از او خواست این شعر را خواند:

ما بی دلان به باغ جهان همچو برگ گل پهلوی یکدگر همه در خون نشسته ایم

شاه تحسین کرد و گفت عاشق را به برگ گل تشبیه کردن اندکی ناملایم است». این قهوه خانه ظاهرا تا قرن یازدهم هجری هم دایر بوده است. البته همه قهوه خانه ها در آن دوره به شهرت و خوش نامی قهوه خانه عرب نبوده اند. گزارشات بسیاری مبنی بر رواج مسائل غیراخلاقی در قهوه خانه های صفوی وجود دارد که گاهی شاه را هم مجبور به واکنش می کرده است و کار تا تعطیلی این مکان ها هم پیش می رفته است. قهوه خانه های حاشیه چهارباغ هم شهرت زیادی داشته اند. بطوریکه مردمی که برای تفریح و تفرج به چهارباغ آن دوران می رفته اند در این قهوه خانه ها نیز به وقت گذرانی می پرداخته اند. دوره صفویه با رواج هرچه بیشتر شهرنشینی و متمول شدن طبقات شهری به خصوص در پایتخت، باعث شد که قهوه خانه ها بیشتر پاتوق طبقات متوسط و ثروتمند شهری باشد اما با سقوط این سلسله و رخداد آشفتگی های اجتماعی، قهوه خانه ها کم کم پاتوق تهیدستان و در راه ماندگان شد. طوریکه دیگر طبقات بالای اجتماعی از رفتن به این مکانها پرهیز می کردند. اما همچنان قهوه خانه ها بهترین مکان برای بدست آوردن اخرین اخبار رایج در شهر و نشستن پای نقالی نقالان و یا استراحت نیم روزی بود. با روی کار آمدن قاجاریه و استقرار یک ثبات و امنیت نسبی، قهوه خانه ها دوباره رونق گرفتند. با این تفاوت که به دلیل انتقال پایتخت به تهران، قهوه خانه های اصفهان دیگر هرگز شکوه صفوی خود را باز نیافتند. در این دوره حتی قهوه خانه های سیار هم پیدا شدند که در اطراف زاینده رود با گذاشتن یک سماور بزرگ به مشتریان خود چای و قلیان ارائه می کردند. در این دوره قهوه خانه ها فقط در حاشیه خیابان های نبودند بلکه در مدارس و حمام ها هم این پاتوق ها کم و بیش شکل می گرفتند. مثلا در مدرسه چهارباغ، قهوه خانه ای قرار داشته است که به مدرسین و طلبه های این مدرسه خدمت رسانی می کرده است.

بفرمایید قهوه… در سال 1650 میلادی برای اولین بار پای قهوه به اروپا باز شد. یک بازرگان ترک به نام پاسکوا روسه، این نوشیدنی ویژه مسلمانان را به لندن برد و در پاتوقی که در خیابان لمبارد این شهر قرار داشت برای اولین قهوه سرو کرد. پس از گذشت نزدیک به صد سال، یک قهوه خانه تبدیل به پانصد قهوه خانه در لندن و سه هزار قهوه خانه در سراسر انگلستان شد. مردم یک پنی می دادند و یک فنجان قهوه می نوشیدند. اروپاییان در ابتدا همانطور که مسلمانان در شرق قهوه را درست می کردند آنرا تهیه می کردند. یعنی پودر قهوه را با آب و شکر می جوشاندند اما کم کم خلاقیت هایی در این زمینه پیدا شد و انواع مختلف نوشیدنی ها با محوریت قهوه در اروپا ابداع شد. همزمان با ورود قهوه به اروپا این نوشیدنی شرقی در ایران صفوی مشتریان خاصی داشت. برای اولین بار در عصر صفوی، پاتوق هایی به نام قهوه خانه در شهرها تاسیس شد. این پاتوق ها که در آن به طور اختصاصی قهوه نوشیده می شده کم کم تبدیل به مراکز مهم اجتماعی دوره صفوی شدند. طوریکه در آن نقالان شبها تا سحر مشغول روایت کردن داستان های شاهنامه بودند و جارچیان اخبار مهم حکومتی را در آنها جار می زدند. نام چندین قهوه خانه در تاریخ ذکر شده که شخص شاه عباس بعضی از روزها و شبها در آن حضور می یافته و با مردم گفتگو می کرده است. بدین ترتیب قهوه از اتیوپی در آفریقا تا اصفهان در آسیا باعث ایجاد نهادهای مدنی جامعی می شود که تا همین امروز هم همچنان پابرجاست. امروزه شبحی از آن قهوه خانه ها در کافی شاپ های مدرن به چشم می خورد.

مهدی اخوان ثالث شاید بهتر از هرکسی نمایی زنده و جاندار از یک نمایش نقالی در یک قهوه خانه زمستانی را به نظم کشیده باشد:«یادم آمد ، هان/ داشتم می گفتم آنشب نیز/ سورت سرمای دی بیدادها می کرد!/و چه سرمایی! چه سرمایی/باد برف و سوز وحشتناک/لیک، خوشبختانه آخر ، سرپناهی یافتم جایی/گرچه بیرون تیره بود و سرد ، همچون ترس/قهوه خانه گرم و روشن بود ، همچون شرم/گرم،از نفس ها ، دودها ، دم ها / از سماور، از چراغ ، از کپه آتش/از دم انبوه آدم ها/و فزونتر ز آن دگر ها ، مثل نقطه ی مرکز جنجال/از دم نقّال/همگنان را خون گرمی بود/قهوه خانه گرم و روشن ، مرد نقال آتشین پیغام/راستی کانون گرمی بود/شیشه ها پوشیده از ابر و عرق کرده/مانع از دیدار آنسوشان/پرنیانی آبگین پرده/برسرش ، نقال،بسته با زیباترین هنجار/به سپیدی چون پرقو،/ ململین دستار/بسته چونان روستایان خراسانی/باستانگان یادگار از روزهای خوب پارینه/یک سرش چون تاج برتارک/یک سرش آزاد/شکرآویزی حمایل کرده برسینه/مرد نقال ، آن صدایش گرم ، نایش گرم/آن سکوتش ساکت وگیرا/ودمش ، چونان حدیث آشنایش گرم/آن برافشانده هزاران جادوانه موج/با بم و زیر و حضیض و اوج/آن به آئین گونه گون اسلوب و هنجارش/آن سکون و وقفه اش دلکش/همچنانکه جنبشش آرام ورفتارش/راه میرفت و سخن میگفت/ چوبدستی منتشا مانند در دستش/مست شور و گرم گفتن بود/صحنه میدانک خود را/تند و گاه آرام ، می پیمود/همگنان خاموش/گرد بر گردش ، بکردار صدف بر گرد مروارید/پای تا سرگوش.»

Leave a Comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *